فریب خورده

پسری ...................تنها

چقدر سخته گل ارزوهات توی باغچه غریبه ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی .

اون وقت اروم زیر لب بگی

گل من باغچه نو مبارک

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 1:2 توسط saman| |

عشق یعنی

 

                                 عشق


یعنی شاعری دل سوخته

 

                                           عشق


یعنی آتشی افروخته

 

                                                    عشق


یعنی با گلی گفتن سخن

 

 

ادامه در ادامه مطلب


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1391برچسب:,ساعت 23:4 توسط saman| |

آب را گل کردند...

چشـمها را بستند و چه با دل کردند...!

وای فرهاد کجایی آخر؟

زخم ها بر دل عاشـق کردند...

خون به چشمان لیلی تو می کردند کردند!

تو کجایی فرهاد؟

 که همین نزدیکی عشـق را دار زدند...

همه جا سایه ی دیوار زدند!

 

نوشته شده در جمعه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:2 توسط saman| |

باران می آمد

 

روزهای شیرین

 

 

باران می آمد
خوب در یادم هست،
آن شبی را که در خلوت آن کوچه ی تنگ
من و تو پرسه زنان
بی توجه،
به چشمان تر آسمان
به خیال خودمان،
(زیر رقص باران) می رفتیم.
دست هر یک به دستان دگر،
گره از عشق خورده
بر لبان من و تو جاری بود، خنده ی شیرینی
و تو گویی که همه غصه به دل ها مرده
کو دلی افسرده؟!
من و تو غرق ز دنیایی سراسر خوبی، یکرنگی

و به دور از همه احساس دلتنگی و غریبی

اما ...

 

اما اکنون من بی تو زیر لبخند آسمان اشک می ریزم ...

 

بی تو تنها

 

 

نوشته شده در جمعه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 22:0 توسط saman| |

 خیالات کاغذی

 

تنهاترین بغض تنهایی من
 
 
میسازم با خیالم قایقی
 

 

 

 تا ته آرزوهای محالم برسم

 

 

 

هرچند کاغذی...

 

 

 

دریای آرزوهایم طوفانی شده است

 

نکند خیالات کاغذیم غرق شوند؟

 

نوشته شده در جمعه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:47 توسط saman| |

تنهاترین بغض تنهایی من

 

به راستی چه سخت است خندان نگهداشتن

لبها در زمان گریستن قلبها و تظاهر به خوشحالی

در اوج غمگینی و چه دشوار و طاقت فرسا است

گذراندن روزهای تنهایی در حالی که

تظاهر میکنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد.

 

 

اما چه شیرین است در خاموشی و خلوت به حال خود گریستن...

 

 

نوشته شده در جمعه 27 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:55 توسط saman| |

 


یک پرسیر اندوه تو از چیست ......  سبب ساز سکوت مبهمت چیست

برایش صادقانه می نویسم  ......   برای ان که باید با شد نیست


نوشته شده در جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:20 توسط saman| |

تیغ نهایی

خدایا مرگ من را تو                      رسان دیگر نمانم

بمیرم مردنم بهتر                           که بودن دیدن دنیا

که دنیا جای بودن نیست                در ان هیچ از وفا بینی

خیانت های پی در پی                   برام ننگ ببینم من

بیا اکنون کنار من                          تو را خواهم که ای مرگم

به دستم تیغ ها دادم                    توان ان زدن را من

ندارم من ندارم من                       صدایم را خدا بشنو

که مرگم را طلب کردم                   خدا یا بر دلم بشنو

بزن بر این دلم اکنون                     همان تیغ نهایی را

سروده خودم

 
 

نوشته شده در جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:6 توسط saman| |

تو خیابون کفتر رو سر دوستم طرح زد! بعد دست میکشه سرش میگه ااااااااه کفتر بود ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ پری دریایی بود بوس فرستاد!


عروسی خواهرم ماموره اومده دم خونمون میگه عروسیه؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ ختنه سرون بابامه جشن گرفتیم



به یارو میگم قالپاق ریو دارین؟ می پرسه ماشینت ریو هست ؟!؟

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ لامبورگینیِه قالپاق ریو میندازم یه وقت ریا نشه!!!



به دوستم میگم : وقتشه که دیگه برات آستین بالا بزنیم، میگه یعنی زن بگیرین ؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ وضو بگیریم نماز جماعت بخونیم



ماشین رو بردم سرویس، میگم فـــیلترش هم بذار، میگه فیـــلتر هوا؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ فیلتــر شکن بذار ماشین شبا بتونه بیاد فیسبوک


با رفیقم رفتیم پیک نیک ... بهش چاقو دادم در کنسروو باز کنه. میگه: با چاقو بازش کنم؟!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ راست کلیک کن روش اوپن ویت بزن با مدیا پلیر بازش کن



ماشینو تو روزنامه تبلیغ کردم. میگه میخوای بفروشیش؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ معدلش بیست شده ازش قدردانی کردم

بقیه ادامه مطلب


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:58 توسط saman| |

این شعری در وصف خود سروده ام

حال خود را به این لحظه بگفتی  .....  حال خود را من بگویم به چه کس

               چه دعاها من بکردم   .....   که خدایا برسان مرگ این ادم تنها

نوشته شده در جمعه 26 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:30 توسط saman| |

می خونم شاید قصه هام فراموش بشه

عاقد : عروس خانم وکیلم ؟
عروس : پــــ نه پــــ تو این بی شوهری برم گلم بچینم؟!

به رفیقم میگم گوشیمو جا گذاشتم خونه گوشیتو چند لحظه بده، میگه میخوای زنگ بزنی؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام ببینم كلیپ خانوادگی جدید چی داری تو گوشیت !


عكس برادرزاده هامو نشون دوستم دادم با مامانشون. برگشته میگه ااِاا داداشت زنم داره؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینارو تو قرعه كشی بانك برنده شده ...


بعد مشخص شدن 3 تا از نمره ها و قطعی شدن مشروطی با رفیقمون رفتیم پارک یه بادی به کلمون بخوره، دختره اومده نشسته جلومون هِی چشمُ و ابرو میاد. رفیقم میگه داره آمار میده؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دلقک بازی در میاره مارو از این وَضع خارج کنه!


شب ساعت 11 اومدم خونه بابام آیفونو برداشته میگه میای بالا؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ آشغالا رو که میاری پایین ماهیانه منم بیار !!!


تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده 4 لیتری تکون میدیم ! طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟
میگیم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !


یه گوسفند خریده بودیم بسته بودیمش به درخت که قربونیش کنیم دختر خالم اومده میگه آخــــــی میخوان این طفلی رو بکشن؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ کار بد کرده بستیمش به درخت درس عبرتی باشه واسه بقیه ی گوسفندا


با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه: شمام عسل میخواین!؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم!!


یه روز با جعبه خیلی بزرك رفتم اداره پُست، كًذاشتم رو ترازو جعبه رو كارمنده اومده میكًه می خوای پُست كنُی؟!
كًفتم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم وزنش كنم ببینم اكًر اضافه وزن داره شبها بهش شام ندم

 

نوشته شده در پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:58 توسط saman| |

 

   





جدایی نادر از سیمین را از این زاویه ببینید تا متوجه شوید چرا ... ، احتمالا زمانیکه فیلمنامه و متعاقب اون ساخت فیلم مجوز و پروانه گرفت از لایه های زیرین سناریو مطلع نبودند و بعد که فیلم اکران شد و نقدها بیرون آمد دیگه دیر شده بود و احتمالا برای همین بود که زمزمه ارسال فیلم دیگری مثل یه حبه قند به اسکار مطرح شده بود .... باور کنید که افکار عمومی بی تاثیر نیست حتی در نظام ما
همایون خیری، وبلاگ نویس، نگاهی دارد به فیلم جدایی نادر از سیمین. ساخته اصغر فرهادی.


نظر شما چیه؟

ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:50 توسط saman| |

 

 

به خودت اعتماد نکن چون دیدی مثل بقیه یک روز بلا جونت شد

دیونگی همین که به هر نامردی اعتماد کنی تا قشنگ حالت بگیرن مثل من نباشید

من که می گم هر چیه تو خودت بیز که مبادا فریب نخوری

نوشته شده در دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:25 توسط saman| |


Power By: LoxBlog.Com